loading...
ديدني
حسن بازدید : 314 چهارشنبه 02 بهمن 1392 نظرات (0)

 

داستان کوتاه بهلول و کمک به نیازمندان

داستان کوتاه بهلول دانا ( عاقل ترین دیوانه


روزی هارون الرشید به سربازانش دستور داد تا بهلول دیوانه را به نزد او بیاورند.


سربازان پس از ساعتی گشت زدن در شهر بهلول دیوانه را در حال بازی با کودکان یافتند و او را به نزد هارون

الرشید بردند.


هارون الرشید با روی باز از بهلول استقبال کرد و گفت مبلغی پول  به بهلول بدهند که بین فقرا و نیازمندان تقسیم

کند و از آنها بخواهد برای سلامتی و طول عمر هارون الرشید دعا کنند.


بهلول وجه را از خزانه هارون الرشید گرفت و لحظه ای بعد دوباره به نزد خلیفه هارون الرشید رسید.


هارون الرشید با تعجب به بهلول نگاه کرد و گفت ای دیوانه چرا هنوز اینجایی ! چرا برای تقسیم کردن پول به میان


فقرا نرفته ای ؟


بهلول ( عاقل ترين ديوانه ) گفت : هر چه فکر کردم از خلیفه محتاج تر و فقیرتر در این دیار نیافتم


چرا که می بینم ماموران تو به ضرب تازیانه از مردم باج و خراج می گیرند و در خزانه ی تو می ریزند


از این جهت دیدم که نیاز تو از همه بیشتر است لذا وجه را آورده ام تا به خودت بازگرداندم !!!

 

درباره ما
Profile Pic
سلام دوستان عزيز حسن هستم ساکن شیراز.سایت جدید من از این به بعد www.sarasari.r98.irهست.تمام مطالب جدید رو فقط اونجا میزارم.خوشحال میشم سر بزنید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    نظر شما در مورد محتويات اين سايت چيه؟
    كدام خواننده را بيشتر دوست داريد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 158
  • کل نظرات : 34
  • افراد آنلاین : 23
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 93
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 147
  • باردید دیروز : 16
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 815
  • بازدید ماه : 815
  • بازدید سال : 23,544
  • بازدید کلی : 120,695
  • کدهای اختصاصی

    اسلایدر

    بالا برنده

    ابزار هدایت به بالای صفحه